»» حضور مردم در راهپیمایی 22 بهمن
فرمانده سپاه نایین:
حضور مردم در راهپیمایی 22 بهمن فتنه جویان را منزوی کرد
خبرگزاری فارس: فرمانده سپاه نایین گفت: حضور پرشور و بیسابقه مردم در راهپیمایی 22 بهمن ماه امسال خواص فتنه جویان را منزوی کرد.

به گزارش خبرگزاری فارس از نایین، سرهنگ محمد صفری صبح امروز در حاشیه افتتاح پروژههای عمرانی شهرستان نایین در رابطه با راهپیمایی بی سابقه مردم نایین در روز 22 بهمن ماه 1388، اظهار داشت: مردم با حضور پرشور خود راهپیمایی 22 بهمن امسال را باشکوه هرچه بیشتر برگزار کردند.
وی با اشاره به اینکه این حضور بسیار عالی مردم جای تقدیر دارد، گفت: حال پس از این حضور حداکثر دیگر نوبت برخی خواص است که همتی کنند و به راه حق و صفوف عظیم ملت ایران بپیوندند.
فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه نایین خاطرنشان کرد: پس از این حضور حداکثری، توطئههای دشمنان یکی پس از دیگری خنثی و مشت محکمی بر دهان استکبار جهانی به سرکردگی آمریکای جهانخوار و اسرائیل و تمامی یاوهگویان داخلی و خارجی بود.
وی با اشاره به شعارهای مردم در ارتباط با دفاع از ولایت فقیه تصریح کرد: مردم با شرکت در انتخابات و حضور ?? میلیونی بینظیر خود، ثابت کردند که پشتیبان نظام هستند و بعد از آن نیز بارها و بارها نشان دادند که هنوز هم پشتیبان نظام و ولایت فقیه هستند و توطئهها و نقشههای شوم دشمن در آنها اثری نداشته است.
صفری با اشاره به فتنه برخی در داخل افزود: مردم در ابتدا نمیدانستند که این افراد خود فروخته، چه میخواهند و هدفشان چیست، اما به مرور زمان و با روشنگریهای مقام معظم رهبری و تلاش نیروهای همیشه در صحنه حزب الله در بین مردم راه خود را پیدا کردند و صف خود را از این فتنه جویان جدا کردند.
وی افزود: بعد از وقایع و توهینهایی که به مقدسات اسلام و امام حسین (ع) در روز عاشورا شد، مردم راه خود را پیدا کرده و با حضور خود در ? دی ماه امسال و نیز حضور گستردهتر و بیسابقه در راهپیمایی 22 بهمن ماه امسال، نشان دادند که راه حق را بهتر از پیش شناختهاند و برای دفاع از نظام و اسلام آمادهاند.
فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه نایین اضافه کرد: مردم ایران اسلامی نشان دادند که بسیار آگاهتر از گذشته هستند و عدهای خواصنما نمیتوانند با شعارهای انحرافی خود در پی ضربه زدن به اسلام و نظام باشند که در این راستا مردم با حضور حداکثری و بیسابقه خود در ? دی و ??بهمن 1388، پاسخ محکمی بر یاوه گوییهای آنان دادند و آنان را منزوی کردند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مریم امیری ( دوشنبه 88/12/3 :: ساعت 3:55 عصر )
»» شعر

سی سال گذشت رفجر ایران یاران تبریک همین فجر به همه دلداران
آن روز که شب بود همه در غم یار یار آمد و عید آمد و شد گلباران
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مریم امیری ( دوشنبه 88/12/3 :: ساعت 3:40 عصر )
»» نقش امام خمینی(رحمت الله علیه) در رهبری انقلاب اسلامی
نویسنده: علامه شهیدمرتضی مطهری(رحمت الله علیه)
از نظر رهبری این طور نبود که روز اول کسی خود را کاندیدا بکند و بعد مردم به او رأی بدهند و او را به رهبری انتخاب کنند و بدنبال آن، رهبر برای مردم تعیین خط مشی کند.واقعیت اینست که گروههای زیادی ـ از آنها که احساس مسئولیت میکنند ـ تلاش کردند که رهبری نهضت را بعهده بگیرند ولی تدریجا همه عقب رانده شدند و رهبر خود به خود انتخاب شد.شما در نظر بگیرید که چه تعداد از قشرهای مختلف، مثلا از روحانیون ـ چه از مراجع و یا غیر مراجع ـ و یا از غیر روحانیون چه گروههای اسلامی و چه غیر اسلامی، در این انقلاب شرکت داشتند.در این نهضت افراد تحصیلکرده، افراد عامی، دانشجو، کارگرها، کشاورزان، بازرگانان همه و همه شرکت داشتند ولی از میان همه این افراد مختلف، تنها یک نفر، به عنوان رهبر انتخاب شد، رهبری که همه گروهها او را برهبری پذیرفتند.اما چرا؟ آیا بدلیل صداقت رهبر بود؟ بیشک این رهبر صداقت داشت ولی آیا صداقت منحصر بشخص امام خمینی بود و کسی دیگر صداقت نداشت؟ البته میدانیم که چنین نیست و صداقت منحصر به ایشان نبود.آیا بدلیل شجاعت رهبر بود و اینکه تنها ایشان فرد شجاعی بودند و غیر از ایشان رهبر صدیق و صادق و شجاع دیگری وجود نداشت؟ البته کسان شجاع دیگری نیز بودند.آیا به این دلیل بود که ایشان از یک نوع روشن بینی برخوردار بودند و دیگران فاقد این روشنبینی بودند؟ آیا بدلیل قاطعیت رهبر بود و دیگران فاقد قاطعیت بودند؟ میدانیم که قاطعیت منحصر به ایشان نبود.درست است که همه این مزایا باعلی درجه در ایشان جمع بود، ولی چنین نیست که این مزایا ـ لا اقل با شدت و گسترش کمتر ـ در دیگران نبود، پس چه شد که جامعه خودبخود ایشان را، و فقط ایشان را به رهبری انتخاب کرد و هیچ فرد دیگری را در کنار ایشان به رهبری نپذیرفت؟
پاسخ این سؤال برمیگردد به یک سؤال اساسی که در فلسفه تاریخ مطرح میشود و آن این است که آیا تاریخ شخصیت را میسازد و یا شخصیت تاریخ را، آیا نهضت رهبر را میسازد و یا رهبر نهضت را؟ اجمالا میدانیم که نظریه صحیح در این مورد اینست که، یک اثر متقابل میان این دو، یعنی میان نهضت و رهبر است.میباید از یک طرف یک سلسله مزایا و امتیازات در رهبر باشد و از طرف دیگر نیز خصوصیاتی در نهضت وجود داشته باشد. مجموع این شرایط است که فرد را بمقام رهبری میرساند.امام ـ خمینی به این علت رهبر بلا منازع و بلا معارض این نهضت شد که علاوه براینکه واقعا شرایط و مزایای یک رهبر در فرد ایشان جمع بود، ایشان در مسیر فکری و روحی و نیازهای مردم ایران قرار داشت.حال آن که دیگران ـ آنها که برای کسب مقام رهبری نهضت تلاش میکردند ـ به اندازه ایشان در این مسیر قرار نداشتند.
معنی این سخن این است که امام خمینی با همه مزایا و برتریهای شخصی که دارد اگر اهرمهائی که روی آنها دست میگذاشت و فشار میداد و جامعه را به حرکت درمیآورد، از نوع اهرمهائی بود که دیگران روی آن فشار میآوردند و اگر منطقی که ایشان بکار میبرد نظیر منطق دیگران بود، امکان نداشت ایشان در بحرکت درآوردن جامعه موفقیتی کسب کند (1).
اگر امام عنوان پیشوائی مذهبی و اسلامی را نمیداشت و اگر مردم ایران در عمق روحشان یک نوع آشنائی و انس و الفتی با اسلام نداشتند و اگر عشقی که مردم ما با خاندان پیامبر دارند وجود نمیداشت و اگر نبود که مردم حس کردند که این ندای پیامبر و ندای حضرت علی (علیه السلام) و یا ندای امام حسین (علیه السلام) است که از دهان این مرد بیرون میآید، محال بود نهضت و انقلابی به این وسعت در مملکت ما بوجود آید.
رمز موفقیت رهبر در این بود که مبارزه را در قالب مفاهیم اسلامی به پیش برد.ایشان با ظلم مبارزه کرد ولی مبارزه با ظلم را با معیارهای اسلامی مطرح کرد، امام از طریق القای این فکر که یک مسلمان نباید زیر بار ظلم برود، یک مسلمان نباید تن به
اختناق بدهد، یک مسلمان نباید به خود اجازه دهد که ذلیل باشد، مؤمن نباید زیر دست و فرمانبر کافر باشد (2) ، با ظلم و ستم و استعمار و استثمار مبارزه کرد، مبارزهای تحت لوای اسلام، و با معیارها و موازین اسلامی.
از جمله اقدامات اساسی این رهبر، مخالفت جدی و دامنه ـ دار با مسئله جدائی دین از سیاست بود.شاید فضل تقدم در این زمینه با سید جمال باشد.سید جمال شاید نخستین کسی بود که احساس کرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حرکتی ایجاد کند باید به آنها بفهماند که سیاست از دین جدا نیست، این بود که او این مسئله را بشدت در میان مسلمین مطرح کرد، بعدها استعمار ـ گران تلاش زیادی کردند تا در کشورهای مسلمان رابطه دین و سیاست را قطع کنند.
از جمله این تلاشها، طرح مسئله ایست بنام «علمانیت» (3) که بمعنی جدائی دین از سیاست است.بعد از سید جمال در کشور ـ های عربی و بخصوص در مصر افراد زیادی پیدا شدند که با تکیه بر قومیت و در لباس ملی گرائی، عربیزم، و پان عربیزم به تبلیغ فکر جدائی دین از سیاست پرداختند.اخیرا هم شاهد بودید که انور ـ سادات همین مسئله را باز بار دیگر مطرح کرد، انور سادات در نطقهای اخیرش بخصوص بر این نکته تأکید میکرد که دین مال مسجد است و باید کار خود را در آنجا انجام دهد، مذهب اصولا نباید کاری به مسائل سیاسی داشته باشد.
در جامعه ما نیز این مسائل زیاد مطرح شده بود بطوریکه مردم تقریبا آن را پذیرفته بودند، اما همه دیدیم که وقتی از زبان یک مرجع تقلید، از زبان کسی که مردم، با وسواس کوشش میکنند تا کوچکترین آداب مذهبی خود را با دستورهای او منطبق بکنند، در کمال صراحت بیان شد که دین از سیاست جدا نیست و به مردم خطاب شد که اگر از سیاست کشور دوری کردهاید، در واقع از دین دوری کردهاید، مردم چگونه به جنب و جوش افتادند و بنوعی بسیج عمومی اقدام کردند .و یا در نظر بگیرید که مسئله آزادی و آزادی خواهی در جامعه با شدت مطرح بود، با این حال چندان تأثیری در حال مردم نداشت.ولی وقتی همین مسئله از زبان رهبر مطرح شد، یعنی کسی که رهبر دینی و مذهبی است، مردم برای اولین بار دریافتند که آزادی یک موضوع صرفا سیاسی نیست، بلکه بالاتر از آن یک موضوع اسلامی است و این نکته روشن شد که یک نفر مسلمان باید آزاد زیست کند و باید آزادیخواه باشد.
در چند سال اخیر مسائلی در ایران بوجود آمد که از جنبه ـ های اقتصادی و سیاسی اهمیت چندانی نداشت، ولی از جنبه مذهبی آنهم از نظر شعائر مذهبی مهم بود و خود این مسائل در اوج دادن به نهضت نقش مؤثری داشتند.مثلا یکی از اشتباهات بسیار بزرگ عوامل رژیم این بود که بدلیل غرور فوق العادهای که برایشان حاصل شده بود در اواخر سال 55 تصمیم گرفتند که تاریخ هجری را به تاریخ به اصطلاح شاهنشاهی تبدیل کنند.اینکه تاریخ هجری باشد یا شاهنشاهی، از نظر اقتصادی و سیاسی تأثیر چندانی در حال مردم نداشت.ولی همین مسئله بشدت عواطف مذهبی مردم را جریحهدار کرد و وسیله خوبی برای کوبیدن رژیم بدست رهبر داد.رهبر بلافاصله با طرح این شعار که چنین عملی دشمنی با پیغمبر و دشمنی با اسلام است و معادل است با قتل عام هزاران نفر از عزیزان این مردم، موفق شد در مردم عصیان ایجاد کند و از تحریک وجدان اسلامی آنها به بهترین نحو در جهت پیشبرد نهضت بهرهبرداری نماید.
بنابراین با بررسی مسئله رهبری و کیفیت و نحوه آن، و با در نظر گرفتن اینکه مردم در میان افراد زیادی که صلاحیت رهبری داشتند کدام رهبر را انتخاب کردند (4) و با بررسی و تحلیل مسیری که این رهبر طی کرد و اهرمهائی که روی آنها تکیه نمود و منطقی که به کاربرد، به این نتیجه روشن و آشکار میرسیم که نهضت ما واقعا یک نهضت اسلامی بوده است.با آنکه نهضت از سوئی خواهان عدالت بود و از سوئی دیگر در جستجوی آزادی و استقلال، ولی عدالت را در سایه اسلام میخواست و استقلال و آزادی را در پرتو اسلام جستجو میکرد، و به عبارت بهتر نهضت ما همه چیز را با رنگ و بوی اسلامی طلب میکرد این، همان جهت مورد خواست و میل ملت بود. (5)
تحلیل ماهیت این انقلاب از تحلیل رهبری انقلاب جدا نیست و این مسئله در ارتباط با مسئله خودیابی ملت ما مطرح میشود.باید پرسید که چه شد امام خمینی رهبر مطلق شد، آن چنان که حتی آنهائیکه از نظر ایده و هدف در قطب مخالف ایشان جای داشتند، چارهای جز اذعان به رهبری ایشان نداشتند.چرا سخنان امام اینهمه موج میآفرید؟ چرا اعلامیههای ایشان با نبودن امکانات و وسائل و با بودن اختناقها و شکنجهها و خطر مرگها به سرعت در سراسر کشور پخش میشد؟
بیشک از جان گذشتگی و مبارزه خستگی ناپذیر با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم، و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذیری این رهبر در انتخاب او به مقام رهبری نقش داشته است، اما مطلب اساسی چیز دیگری است، و آن اینکه ندای امام خمینی از قلب فرهنگ و از اعماق تاریخ و از ژرفای روح این ملت برمیخاست، مردمیکه در طول چهارده قرن حماسه محمد، علی، زهرا، حسین، زینب، سلمان، ابو ذر...و صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسهها با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان ندای آشنا را از حلقوم این مرد شنیدند .علی را و حسین را در چهره او دیدند، او را آینه تمام نمای فرهنگ خود که تحقیر شده بود، تشخیص دادند.
امام خمینی چه کرد؟
او به مردم ما شخصیت داد.خود واقعی و هویت اسلامی آنها را به آنان بازگرداند.آنها را از حالت خود باختگی و استسباع (6) خارج کرد این بزرگترین هدیهای بود که رهبر به ملت داد، او توانست ایمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مؤمن کند.او با صراحت اعلام کرد که تنها اسلام نجات بخش شماست.او جهاد اسلامی را مطرح کرد، امر بمعروف و نهی از منکر را مطرح کرد، وظیفه نوعی و دینی و بالاخره اجر و پاداش شهیدان را مطرح کرد، و مردمی که سالها این آرزو را که در زمره یاران امام حسین باشند در سر میپروراندند و هر صبح و شام تکرار میکردند یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما بناگاه خود را در صحنهای مشاهده کردند آنچنانکه گویی حسین را بعینه میدیدند. مردم ما صحنههای کربلا، حنین، بدر، احد، تبوک، خیبر، و...را در جلوی خویش میدیدند و همین باعث شد که به پا خیزند و از سرچشمه عشق به خدا، وضو بسازند و یک سره بانک تکبیر بر هر چه ظلم و ستمگری است بزنند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مریم امیری ( دوشنبه 88/12/3 :: ساعت 3:38 عصر )
»» خاطرات آفتاب
سختیهای مبارزه علیه رزیم منحوس پهلوی از زبان مقام معظم رهبری
من بارها بازداشت شدم؛ من را شش مرتبه بازداشت کردند، یک بار هم زندان بردند، یک بار هم تبعید شدم. مجموعه این دورانها نزدیک به سه سال طول کشیده است. دوره زندگی ما در آن زمانها، برای ایرانیها دوران بسیار بدی بود.
اولاً نکتهی خیلی مهمی را که امروز شاید شماها واقعاً نتوانید آن را درست تصور بکنید، این است که آن دوران، مسایل کشور- سیاست، دولت- مطلقاً برای مردم مطرح نبود؛ حالا مردم ما در کشور، وزرا را میشناسند، رئیسجمهور را میشناسند، آن وقتی که نخستوزیر بود، او را میشناختند، کارهای عمده را میدانند، در مبارزات سیاسی خیلی چیزها را خبر دارند که دولت، امروز چه اقدامی کرده و چه تصمیمی گرفته است؛ ولی آن زمان، دولتها میآمدند و میرفتند و اصلاً مردم نمیفهمیدند!
یک نخستوزیر میرفت، یک نخستوزیر دیگر میآمد، کابینه عوض میشد، انتخابات میشد و اصلاً مردم خبر نمیشدند! توجه میکنید؟! به کل نسبت به مسایل دولت، بیتفاوت بودند. دولت برای خودش کارهایی میکرد، مردم راه خودشان را میرفتند، دولت راه خودش را میرفت، فشار روی مردم، خیلی زیاد بود و آزادی اصلاً نبود.
من یادم است که دوستی از دوستان ما از پاکستان آمده بود، برای ما نقل میکرد که بله، من در داخل پارک، فلان کس را دیدم که اعلامیهای را به فلانی داد؛ من تعجب کردم که مگر در پارک کسی میتواند به کسی اعلامیه بدهد! او از تعجب من تعجب کرد؛ گفت: چرا نشود؟! پارک است دیگر، انسان اعلامیه را در میآورد و به آن طرف میدهد. گفتم: چنین چیزی میشود؟! این مربوط به دوران مبارزات ما بود که من دورهی نوجوانی را هم گذرانده بودم؛ یعنی اختناق در ایران آنقدر زیاد بود که اصلاً تصور نمیکردیم ممکن است کسی بتواند به زبان صریح، روشن، روز روشن، جلوی چشم مردم، حرف سیاسی به کسی یا به دوستی بزند، یا کاغذی را به او بدهد، یا کاغذی را از او بگیرد! از بس فشار و خفقان بود؛ به کوچکترین سوءظن، افراد را میگرفتند، و به خانههای مردم میریختند!
بارها به منزل ما ریختند و منزل ما را گشتند- منزل پدرم، منزل خودم- کاغذها و نوشتههای من را بارها بردند! خیلی از نوشتهها و یادداشتهای علمی و غیرعلمی من از بین رفته، غارت شده است؛ بردند، جمع کردند و بعد دیگر ندادند؛ یا وقتی دادند، همهاش را ندادند! زندگی از لحاظ سیاسی، زندگی سختی بود؛ یعنی زندگی سیاسی، بسیار زندگی سختی بود، خفقان بود آزادی نبود. من در دورهی مبارزات برای جوانها و دانشجوها در مشهد، مدتها درس تفسیر میگفتم؛ به بخشی از قرآن رسیدیم که راجع به قضایای بنیاسرائیل بود؛ قهراً راجع به بنی اسرائیل هم تفسیر قرآن میگفتیم. یک مقدار راجع به بنیاسرائیل و یهود صحبت کردم؛ بعد از مدت کمی، من را بازداشت کردند! البته نه به آن بهانه، بیجهت و به عنوان دیگری بازداشت کردند، به زندان بردند.
جزو بازجوییهایی که از من میکردند، این بود که شما علیه اسرائیل و علیه یهود، حرف زدهاید! توجه میکنید؟! یعنی اگر کسی آیهی قرآنی را که راجع به بنیاسرائیل حرف زده بود، تفسیر میکرد و دربارهی آن حرف میزد، بعد باید جواب میداد که چرا این آیهی قرآن را مطرح کرده است! چرا این حرفها را زده و چرا راجع به بنیاسرائیل، بدگویی کرده است! یعنی وضع سیاسی، این گونه وضع سخت و دشواری بود و سیاستها این قدر ضد مردمی و وابستهی به خواست اربابها بود! البته با این دو، سه کلمه نمیشود اوضاع و احوال دوران اختناق را بیان کرد؛ من این را به شما بگویم که حقاً و انصافاً اگر ده جلد کتاب هم نوشته بشود و همهی آنها تشریح و توصیف آن دوران باشد، باز هم نمیشود بیان کرد؛ و البته بعضی از حرفها هست که اصلاً نمیشود با زبان معمول بیان کرد؛ بعضی از تصورات هست که جز با زبان ادب و هنر بیان نمیشود. در شعر میشود بیان کرد، در کارهای ادبی و هنری میشود بیان کرد؛ اما خیلی از آنها را در زبان معمولی نمیشود گفت.
منبع: روزنامه جمهوری اسلامی، 14/11/76
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مریم امیری ( دوشنبه 88/12/3 :: ساعت 3:33 عصر )
»» سروده های انقلابی
فجر انقلاب
جواد محدثی
برخیز، که فجر انقلاب است امروز
بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا، نقش بر آب است امروز
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت از افق سرزده است
«والفجر» که سوگند خدای ازلی است
روشنگر حقی است که با «آلعلی» است
این سوره به گفته امام صادق
مشهور به سوره «حسینبنعلی» است
شب رفت و سرود فجر، آهنگین است
از خون شهید، فجر ما رنگین است
این ملت قهرمان و آگاه و رشید
ثابت قدم است و قاطع و سنگین است
شب طی شد و روز روشن از راه رسید
خورشید امید شرق، از غرب دمید
عیسای زمان، راز زمین، «روح خدا»
در کالبد مرده، دمی تازه دمید
این نهضت حق، که خلق ما برپا کرد
نه شرقیو غربی است، نه سرخ است و نه زرد
در وسعت و عمق و شور و یکپارچگی
زیباتر از این نمیتوان پیدا کرد
جانهای جهانیان به لب آمده است
جان در پی حق، داوطلب آمده است
جمهوری اسلامی ما در این قرن
فجری است که در ظلمت شب آمده است
بر ملت تازه رَسته از دام و کمند
آن بردگی گذشته، یارب مپسند
این در که بهروی ما گشودی از مهر
بار دگر از قهر، خدایا تو مبند
*****
غوغای عشق
محمد رضا یاسری (چمن)
یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود
و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود
یاد باد آن دل تپیدنهای مشتاقان یار
و آن عجب نقشی که آن زیبانگار آورده بود
عشق ما صد رشته جان در لعل نوشش بسته بود
حسن او صد چشم دل، آیینهوار آورده بود
از گلستان شهیدان تا به مهرآباد عشق
موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود
منکران گفتند با یک گل نمیگردد بهار
لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود
شبپرستان را به کار خویش حیران کرده بود
آفتاب ما که صبحی بیغبار آورده بود
«ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود»
کان چنان، باغ محبت گل به بار آورده بود
در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق
در «چمن» هر گوشهای را، صد هَزار آورده بود
*****
سالگرد انقلاب
سالگرد انقلاب آمد پدید
انقلابی چون سپیده پرنوید
فجر رستن، فجر رستن، فجر شوق
فجر بشکفتن چو گل در باغ ذوق
انقلابی چون سحر ظلمت شکن
تا به عمق کلبهها پرتوفکن
فجر نورافشانی قرآن و دین
فجر قدرتیابی مستضعفین
انقلابی چون شفق سرشارِ خون
گوهر آزادگی را آزمون
فجر عزت، فجر رشد کارها
فجر دیگرگونی معیارها
انقلابی پیشرو مانند برق
در شکوهش عقل عالم مانده غرق
فجر جمهوری اسلامی کزان
صدهزاران روزِ روشن شد عیان
فجر برچیدن بساط زور و زر
شام استبداد آوردن به سر
انقلابی پر زشیران بیشهاش
نعره الله اکبر ریشهاش
سوره «والفجر» گر خوانی عمیق
راز این ده شب از او یابی دقیق
*****
فجر رحمت
در خلال ده شب از بهمن، برون
صدهزاران فجر آمد، گونهگون
مهر روشن بر سیاهی چیره شد
چشم خفاش از فروغش خیره شد
فجر رحمت، فجر دولت، فجر نور
فجر آزادی زبند ظلم و زور
مهر، در آغوش ملت، جا گرفت
انقلاب او همه دنیا گرفت
*****
کلیم معجزه
نشان زتیر ظفر آفرین بهمن داشت
شبی که بارقه صبح را به گردن داشت
ندیده بود کسی این قدر که ما دیدیم
شکوه فصل بهاران که باغ بهمن داشت
کلیم معجزه از راه دور میآمد
خبر ز وادی طور و دیار ایمن داشت
دمیده بود به گلزار شهر ما گل سرخ
ولیک باد خزان طبع گلپراکن داشت
زکاف عشق پدیدار آمد آن خورشید
که در رکابْ هزاران چراغِ روشن داشت
شفق در آینه روی او نمایان بود
به گِرد مهر رخش آفتاب خرمن داشت
زآسمان نگاهش ستاره جاری بود
به سوگواری گل، ژالهها به دامن داشت
پیام داشت زقرآن پیام داشت زفجر
زعشق سرخ حسینی خطی معین داشت
بهار آمد و بر شاخهها جوانه دمید
در این سرا که به باغش خزان نشیمن داشت
*****
یک گل و صد بهار
یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود
و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود
یاد باد آن دل تپیدنهای مشتاقان یار
و آن عجب نقشی که آن زیبا نگار آورده بود
عشق را صد رشته جان، در لعل نوشین بسته بود
حسن راصد چشم دل، آیینه وار آورده بود
از گلستان شهیدان تا به مهرآباد عشق
موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود
منکران گفتند با یک گل نمیگردد بهار
لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود
در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق
در چن هر گوشهای را صد هزار آورده بود
*****
شمیم بهار
بیا بیا که شمیم بهار میآید
دل رمیده ما را قرار میآید
سر از افق بدرآورد صبح آزادی
سرود فتح و ظفر زین دیار میآید
بیا که شد سپری دوره تباهیها
زمان سروری و اقتدار میآید
گریخت ظالم و برچیده شد بساط ستم
نهال حق و عدالت به بار میآید
بیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون
فرشته از طرف کردگار میآید
خوش آمدی به وطن مقدمت گرامیباد
صدای هلهله از هر گذار میآید
*****
فجر بیداری
رسید موسم بهمن بهار باز آمد
جلال محفل ما، یار دل نواز آمد
به پاست خیمه آلالههای صحرایی
«و ان یکاد» بخوان موسم نیاز آمد
درون هر ورق سبز بنگری، بینی
جمال یوسف مصری در این تراز آمد
چراغ لاله فروزان شد از دم عیسی
شمیم یاد عزیزانِ پاکباز آمد
زمان، زمان طلوع است و فجر بیداری
کنون که جلوه خورشید برفراز آمد
*****
فصل شروع کبوتر
خلیل ذکاوت (ساحل)
[به بهانه دهه پیروزى انقلاب اسلامى]
هر وقت یاد آن شب دیجور مىکنیم
روى سپاس بر حرم نور مىکنیم
امروز فکر آن شب ننگین کشنده است
حتى خیال آن تب سنگین کشنده است
شب بود و قصه، قصه مرگ ستاره بود
حرف از گل و بهار به رمز و اشاره بود
هر شب نسیم سرد و غمانگیز مىوزید
زُهم هزار ساله پاییز مىوزید
دیگر بهار و غنچه و باغى نمانده بود
سوسوى گرم و نرم چراغى نمانده بود
دیگر کسى سرود تَذَرْوى نمىشنید
حتى شبانه قصه سروى نمىشنید
هر کس که مذهب دل و آیین عشق داشت
هر کس که روى شانه تبرزین عشق داشت
سهمش سکوت کنج شبى بىترانه بود
سهمش غریبى و قفس و تازیانه بود
فصل سماع بىنى و تنبور مىگذشت
شبهاى عشق بىمى و سنتور مىگذشت
هر لحظه سنگ باد سر بید مىشکست
شب با غرور کاسه خورشید مىشکست
بر استخوان آینه ساتور خورده بود
خنجر به چشم حنجره نور خورده بود
پرهاى نور در قفس شب شکسته شد
چشمان تیز و روشن آیینه بسته شد
تا ننگرند آیه اعجاز روشنى
تا نشوند لهجه آواز روشنى
بستند باز هم ید بیضاى آفتاب
بستند باز چشمه آوازهخوان آب
آیات نور شبزده تفسیر مىشدند
اصحاب آب تبزده زنجیر مىشدند
بند ریا به خرقه پشمینه مىزدند
قفل سکوت بر لب آئینه مىزدند
از بسکه صبح، صبح سیاه دروغ بود
بسکه ترانهها همگى بىفروغ بود
دیگر به هیچ حنجره ایمان نداشتیم
حتى به اصل پنجره ایمان نداشتیم
* * *
رندى کجا؟ که جرأت ساقى شدن کند
شولاى شوق و شور و شرر را به تن کند
رندى کجا؟ که جام به گردش در آورد
چرخى زند، نیاز خماران بر آورد
رندى کجا؟ که قفل درِ بسته بشکند
در را به روى کوچه دلخسته بشکند
رندى کجا؟ که پرده به یکسو زند شبى
کى آن قلندر است که یاهو زند شبى؟
قحطالرجال گشته مگر؟ این چه سالى است
رقصى کجا؟ میانه میدان چه خالى است
همزاده پیاله و همنام جام کو؟
فرزند پاک عشق علیهالسلام کو؟
از هر که شد گسسته دگر اعتماد ما
تا اینکه سر رسید سوارى به داد ما
آنکس که آب آینه بند نگاه او
ابروى ماه کشته چشم سیاه او
یک قطعه از موسیقى عرفانىاش، بهار
یک مصرع از قصیده پیشانىاش، بهار
خورشید بیتى از غزل چشم مست او
مهتاب نصف حلقه انگشت دست او
اصلش به اصل ریشه خورشید مىرسید
پشتش به اوج قله توحید مىرسید
گُردى که باد سرخ به گردش نمىرسید
ترفند شب به صبح شگردش نمىرسید
پیکى که هفت بادیه زیر رکاب داشت
در چشم خویش حنجره آفتاب داشت
مستى که سبز بود لهجه ناب سرودنش
رندى که سرخ بود لحظه طوفان نمودنش
آن آذرخش، صاعقه، طوفان، تگرگ، برق
آن شروهخوانِ شاهدِ شیرینِ شمسِ شرق
آن کس که هیچ کس به خدا مثل او نبود
اهل ریا و من منم وهاى و هو نبود
آن کس که نام او؛ خلف سرخ ذوالفقار
در یک کلام، آنکه شده: ختم روزگار
* * *
رندى کجا؟ که جرأت ساقى شدن کند
شولاى شوق و شور و شرر را به تن کند
ناگه یکى به هیبت دریا قیام کرد
کوه شکوه گل زد و یکجا قیام کرد
میرى رسید، جمع نمود این قبیله را
بالا کشید شعله سرد فتیله را
چرخى زد و سرود که هان! قُم مِنَ السّکون
رقصى گرفت و خواند که حىّ عَلى الجنون
سر زد چون آفتاب، که دوران شب بس است
روز محمد(ص) است، شب بولهب بس است
پا شد پر از خروش، که آتش به پا کنید
چرخى زنید، سوگ سیاوش به پا کنید
فریاد زد بلند که غیرت نمرده است
زنده است علىّ، ولى و ولایت نمرده است
درویش رند پاشد و دف را به کف گرفت
پشتش هزار مست به یک لحظه صف گرفت
او با تمام حنجره خویش مىسرود
کهاى شانههاى زخمى محنتکش کبود
باور کنید موسم آرش رسیده است
فصل جنون خون سیاوش رسیده است
باور کنید تله شیطان گسستنى است
این دیو رفتنى است، طلسمش شکستنىست
باور کنید موسم سبز چراغ را
سال بهار را و سحر را و باغ را
باور کنید شیشه عمر هوس شکست
فصل رهایىست، غرور قفس شکست
باور کنید گردش این مىبه کام ماست
باور کنید قرعه مستى به نام ماست
مؤمن شوید باز به آغاز فصل نور
مؤمن شوید باز به قانون اصل نور
شب، گرچه زجر از خم زنجیر مىکشیم
فردا، قسم به فجر که شمشیر مىکشیم
فردا، قسم به صبح که فرداى دیگر است
فردا، درست فصل شروع کبوتر است
* * *
سالار سبز قافله یادت به خیر باد
ایوب صبر و حوصله یادت به خیر باد
وقتى به روى ما گل لبخند مىزدى
ما را به باغ آینه پیوند مىزدى
شد لهجه تو شروه اردیبهشت ما
چشم تو بود بتکده ما، کنشت ما
اینک بهار بىتو دوباره رسیده است
بىتو دوباره فصل ستاره رسیده است
سوگند مىخوریم که ما باز عاشقیم
واللّه عاشقیم، ز ایل شقایقیم
اینجا همیشه حرف، همین حرف عاشقى است
آیین این قبیله عاشق، شقایقى است
ماییم و باز راه سپیدى که روبهروست
ماییم و باز فصل شهیدى که روبهروست
گرچه ز بار داغ شهیدان شکستهایم
اما کمر به راه سفر سخت بستهایم
منابع:
ماهنامه اشارات
ماهنامه گلبرگ
ماهنامه پیام زن
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مریم امیری ( دوشنبه 88/12/3 :: ساعت 3:31 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حضور مردم در راهپیمایی 22 بهمنشعرنقش امام خمینی(رحمت الله علیه) در رهبری انقلاب اسلامیخاطرات آفتابسروده های انقلابی[عناوین آرشیوشده]